مصاحبه یادنامه استاد عابد
# اشاره
استاد فاني تبريزي از ياران و شاگردان موفق زنده ياد استاد محمد عابد تبريزي هستند كه به رسم وفاداري و قدرشناسي در اين يك سال فراق استاد هر چه توانسته است از وصف دلبري و زيبايي و خوبيهاي معلم گرانمايه ي خود كوتاهي نكرده است و حاصل اين تلاش فرخنده را در كتاب نفيسي تحت عنوان تدوين و با همكاري سازمان تبليغات اسلامي توسط انتشارات ستوده به زيور طبع آراسته است كه سعي شان مشكور باد.
در اين جا با استاد فاني گفت و شنودي در خصوص استاد محمد عابد انجام داده ايم كه ملاحظه مي فرماييد.
# نام ؟
از نام چه پرسيد كه بي نام و نشانيم
# از كدام دياري و كدامين شهر؟
از ديار عاشقان و شهري پر از كرشمه» حوران ز شش جهت
# به چه شغلي مشغولي؟
عشقبازي و من ترك عشقبازي و ساغر نمي كنم
# عاشقي و عشقبازي چرا؟
مي خور كه عاشقي نه به كسب است و اختيار اين موهبت رسيد ز ميراث فطرتم
# معلوم مي شود كه به رود و سرودم سرگرم خواهي كرد!
آري، رقص بر شعر تر و ناله» ني خوش باشد
وانگهي، چو در دستست رودي خوش بزن مطرب سرودي خوش
كه دست افشان غزل خوانيم و پاكوبان سراندازيم
# از شوريده حاليِ عابد بگوييد ...؟
عاشق شوريده بود، بلبل خوشگوي منعارف دلداده بود، يار نكو خوي من
# چه شد كه دل به او سپردي؟
از ازل مهر رخش در دل و جان جاي گرفت
# با آن نازنين چه سان بوده اي و اكنون چه گونه اي؟
حلقه» پير مغان از ازلم در گوش است بر همانيم كه بوديم و همان خواهد بود
# از رندي و عرفان آن عابد بگوييد؟
در مكتب ما رندان جز عشق نمي گنجد.
# كدامين شعرش دلنشين است؟
شعر حافظ همه بيت الغزل معرفت است.
# چرا سخن رقيبان به دلنشيني عابد نيست؟
نه هر كو نقش نظمي زد كلامش دلپذير افتد تذر و طرفه من گيرم كه چالاكست شاهينم
# دلپذيريش از چيست؟
سكندر را نمي بخشند آبيبه زور و زر ميسّر نيست اين كار
# از زيبا خصالي هاي عابد بگوييد
غلام همّت نه آن گروه كه ازرق لباس و دل سيهند
# از خوبي هاي عابد بگوييد
مجمع خوبي و لطفست عذار چو مهش
# ورد زبان عابد چه بود؟
ما آبروي فقر و قناعت نمي بريم برگو به پادشاه كه روزي مقدّر است
در اين بازار اگر سودي است با درويش خرسند است خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي
# تعلق خاطرش چه بود؟
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
# از چه بر آستان اهل بيت متوسل گشته ايد؟
اولاً: از آستان پير مغان سر چرا كشيمدولت در آن سرا و گشايش در آن در است
ثانياً: حافظ اگر قدم زني در ره خاندان به صدقبدرقه» رهت شود همت شحنه» نجف
# از دوستي با استاد بگوييد؟
دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم كه كيمياي سعادت رفيق بود رفيق
# رمز موفقيت استاد چه بود؟
عشقت رسد بفرياد گر خود بسان حافظ قرآن زبر بخواني با چهارده روايت
# اين همه مقبوليت از كجاست؟
سوز دل، اشك روان، آه سحر، ناله» شباين همه از نظر لطف شما مي بينم
# از روح استاد چه تمنايي داريد؟
همتم بدرقه» راه كن اي طاير قدس كه دراز است ره مقصد و من نوسفرم
# مراد از تدوين چيست؟
بجان پير خرابات و حق صبحت اوكه نيست در سر ما جز هواي خدمت او
# از تدوين عابد خلوت نشين چه مايه خرسندي؟
چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوستكه خدمتي بسزا بر نيامد از دستم
# چرا ناميده اي؟
شكر حق گويم كه از الطاف يارعاشقم بر
# از رفيقان چه مي خواهي؟
با صبا افتان و خيزان مي روم تا كوي دوست وز رفيقان ره، استمداد همّت مي كنم
# استاد در مقابل اين همه فداكاري ... منتظر چه پاداشي ..؟
گداي كوي تو از هشت خلد مستغني است اسير عشق تو از هر دو عالم آزاد است
# در فراق استاد چگونه اي ...؟
شنيده ام سخني خوش كه پير كنعان گفتفراق يار نه آن مي كند كه بتوان گفت
# آيا شده است كه فراموشش كني؟
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرودهرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود
# به ياد استاد چه شعري را زمزمه مي كنيد؟
ز گريه مردم چشمم نشسته در خون استببين كه در طلبت حال مردمان چون است
به ياد لعل تو و چشم مست ميگونتز جام غم مي لعلي كه ميخورم خون است
# در فراق استاد عابد بيشتر با چه كسي به سر مي بري؟
در اين زمانه رفيقي كه خالي از خلل استصراحي مي ناب و سفينه» غزل است
# سخن را كوتاه كنيم و عذر مزاحمت بخواهيم.
شرح شكن زلف خم اندر خم دلداركوته نتوان كرد كه اين قصّه دراز است
# جناب استاد از مقبره» استاد عابد چه خبر ...؟
بر سر تربت ما چون گذري همّت خواهكه زيارتگه رندان جهان خواهد شد
# بزرگترين آرزوي شما ...؟
يار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيمصحبت مونس آن سرو روان ما را بس
# گويا همه اشعار از ديوان حافظ بود؟
گر به ديوان غزل صدر نشينم چه عجبسالها بندگي صاحب ديوان كردم
# ما را نصيحتي بفرمائيد.
از صداي سخن عشق نديدم خوشتريادگاري كه در اين گنبد دوّار بماند
استاد!
غنيمتي شمر اي شمع وصل پروانه كه اين معامله تا صبحدم نخواهد ماند
# باز هم به خدمت خواهيم رسيد.
من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم لطف ها مي كني اي خاك درت تاج سرم
# از اين كه دمي با ما بوديد ، از گفتگوی شما صميمانه سپاسگزاريم.
گفتگو آيين درويشي نبودورنه با تو ماجراها داشتيمم
استاد فاني تبريزي از ياران و شاگردان موفق زنده ياد استاد محمد عابد تبريزي هستند كه به رسم وفاداري و قدرشناسي در اين يك سال فراق استاد هر چه توانسته است از وصف دلبري و زيبايي و خوبيهاي معلم گرانمايه ي خود كوتاهي نكرده است و حاصل اين تلاش فرخنده را در كتاب نفيسي تحت عنوان تدوين و با همكاري سازمان تبليغات اسلامي توسط انتشارات ستوده به زيور طبع آراسته است كه سعي شان مشكور باد.
در اين جا با استاد فاني گفت و شنودي در خصوص استاد محمد عابد انجام داده ايم كه ملاحظه مي فرماييد.
# نام ؟
از نام چه پرسيد كه بي نام و نشانيم
# از كدام دياري و كدامين شهر؟
از ديار عاشقان و شهري پر از كرشمه» حوران ز شش جهت
# به چه شغلي مشغولي؟
عشقبازي و من ترك عشقبازي و ساغر نمي كنم
# عاشقي و عشقبازي چرا؟
مي خور كه عاشقي نه به كسب است و اختيار اين موهبت رسيد ز ميراث فطرتم
# معلوم مي شود كه به رود و سرودم سرگرم خواهي كرد!
آري، رقص بر شعر تر و ناله» ني خوش باشد
وانگهي، چو در دستست رودي خوش بزن مطرب سرودي خوش
كه دست افشان غزل خوانيم و پاكوبان سراندازيم
# از شوريده حاليِ عابد بگوييد ...؟
عاشق شوريده بود، بلبل خوشگوي منعارف دلداده بود، يار نكو خوي من
# چه شد كه دل به او سپردي؟
از ازل مهر رخش در دل و جان جاي گرفت
# با آن نازنين چه سان بوده اي و اكنون چه گونه اي؟
حلقه» پير مغان از ازلم در گوش است بر همانيم كه بوديم و همان خواهد بود
# از رندي و عرفان آن عابد بگوييد؟
در مكتب ما رندان جز عشق نمي گنجد.
# كدامين شعرش دلنشين است؟
شعر حافظ همه بيت الغزل معرفت است.
# چرا سخن رقيبان به دلنشيني عابد نيست؟
نه هر كو نقش نظمي زد كلامش دلپذير افتد تذر و طرفه من گيرم كه چالاكست شاهينم
# دلپذيريش از چيست؟
سكندر را نمي بخشند آبيبه زور و زر ميسّر نيست اين كار
# از زيبا خصالي هاي عابد بگوييد
غلام همّت نه آن گروه كه ازرق لباس و دل سيهند
# از خوبي هاي عابد بگوييد
مجمع خوبي و لطفست عذار چو مهش
# ورد زبان عابد چه بود؟
ما آبروي فقر و قناعت نمي بريم برگو به پادشاه كه روزي مقدّر است
در اين بازار اگر سودي است با درويش خرسند است خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي
# تعلق خاطرش چه بود؟
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
# از چه بر آستان اهل بيت متوسل گشته ايد؟
اولاً: از آستان پير مغان سر چرا كشيمدولت در آن سرا و گشايش در آن در است
ثانياً: حافظ اگر قدم زني در ره خاندان به صدقبدرقه» رهت شود همت شحنه» نجف
# از دوستي با استاد بگوييد؟
دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم كه كيمياي سعادت رفيق بود رفيق
# رمز موفقيت استاد چه بود؟
عشقت رسد بفرياد گر خود بسان حافظ قرآن زبر بخواني با چهارده روايت
# اين همه مقبوليت از كجاست؟
سوز دل، اشك روان، آه سحر، ناله» شباين همه از نظر لطف شما مي بينم
# از روح استاد چه تمنايي داريد؟
همتم بدرقه» راه كن اي طاير قدس كه دراز است ره مقصد و من نوسفرم
# مراد از تدوين چيست؟
بجان پير خرابات و حق صبحت اوكه نيست در سر ما جز هواي خدمت او
# از تدوين عابد خلوت نشين چه مايه خرسندي؟
چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوستكه خدمتي بسزا بر نيامد از دستم
# چرا ناميده اي؟
شكر حق گويم كه از الطاف يارعاشقم بر
# از رفيقان چه مي خواهي؟
با صبا افتان و خيزان مي روم تا كوي دوست وز رفيقان ره، استمداد همّت مي كنم
# استاد در مقابل اين همه فداكاري ... منتظر چه پاداشي ..؟
گداي كوي تو از هشت خلد مستغني است اسير عشق تو از هر دو عالم آزاد است
# در فراق استاد چگونه اي ...؟
شنيده ام سخني خوش كه پير كنعان گفتفراق يار نه آن مي كند كه بتوان گفت
# آيا شده است كه فراموشش كني؟
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرودهرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود
# به ياد استاد چه شعري را زمزمه مي كنيد؟
ز گريه مردم چشمم نشسته در خون استببين كه در طلبت حال مردمان چون است
به ياد لعل تو و چشم مست ميگونتز جام غم مي لعلي كه ميخورم خون است
# در فراق استاد عابد بيشتر با چه كسي به سر مي بري؟
در اين زمانه رفيقي كه خالي از خلل استصراحي مي ناب و سفينه» غزل است
# سخن را كوتاه كنيم و عذر مزاحمت بخواهيم.
شرح شكن زلف خم اندر خم دلداركوته نتوان كرد كه اين قصّه دراز است
# جناب استاد از مقبره» استاد عابد چه خبر ...؟
بر سر تربت ما چون گذري همّت خواهكه زيارتگه رندان جهان خواهد شد
# بزرگترين آرزوي شما ...؟
يار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيمصحبت مونس آن سرو روان ما را بس
# گويا همه اشعار از ديوان حافظ بود؟
گر به ديوان غزل صدر نشينم چه عجبسالها بندگي صاحب ديوان كردم
# ما را نصيحتي بفرمائيد.
از صداي سخن عشق نديدم خوشتريادگاري كه در اين گنبد دوّار بماند
استاد!
غنيمتي شمر اي شمع وصل پروانه كه اين معامله تا صبحدم نخواهد ماند
# باز هم به خدمت خواهيم رسيد.
من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم لطف ها مي كني اي خاك درت تاج سرم
# از اين كه دمي با ما بوديد ، از گفتگوی شما صميمانه سپاسگزاريم.
گفتگو آيين درويشي نبودورنه با تو ماجراها داشتيمم