مصاحبه ی مجله خانه فرهنگ با استاد فانی تبریزی
اشاره :
استاد فاني تبريزي شاعر و نويسنده شهير آذربايجان است كه در عرصۀ عرفان و ادب صاحب دهها كتب تأليفي و تحقيقي ارزشمند است.او از شاگردان موفق زنده ياد استاد عابد تبريزي است و در منظر بزرگان « مظهر شعر عرفاني و اسلامي ايران زمين است» و «اشعاري كه از كانون احساس و ايمان ايشان تراويده در نوع خود بديع و كم سابقه است، به گونه اي كه ارج ادبي بعضي از ابيات، حتي با آثار و اشعار برخي از بزرگان شعر پارسي برابري مي كند».
در اين مقال گفت و شنودي كوتاه و خواندني با جناب فاني انجام داده ايم كه شما را به خواندن آن دعوت مي كنيم:
* با سلام و عرض ادب خواهشمنديم خود را معرفي كرده و از دوران كودكي و مختصري از شرح حال و زندگاني خود را بيان فرمائيد؟
بسم الله الرحمن الرحيم . عباس داداش زاده هستم متولّد 11 مردادماه 1347 هجري شمسي در محلّه عباسي شهر تبريز در خانواده اي بسيار ساده و مذهبي و اهل ولايت ديده به جهان گشودم . پدر بزرگوارم نامي به زيبايي «محمد» داشت و كارش بنّايي ساختمان، ولي اهل علم و فضيلت بود و علماي آشنا او را ميرزامحمد خطاب مي كردند. مادرم نيز شيفتۀ امام حسين (ع) بود و از شير پاكي كه همواره آغشته به اشك هاي حسيني بود ما را سيراب مي نمود. خداوند هر دو را قرين رحمت خويش فرمايد.
در دوران كودكي قبل از رفتن به مدرسه در محضر سيّدي بزرگوار به نام «ميرآقا» كه خادم صديق مسجد امام حسن (ع) بود قرآن را فرا مي گرفتم. در هفت سالگي وارد دبستان ممتاز شده و بعد از طي مراحل دورۀ ابتدايي به مدرسه راهنمايي «شاه حسين ولي» ره يافتم و پس از خواندن كلاس اول راهنمايي در سال 1360 كه كشور عزيزمان در حال جنگ با كشور متجاوز عراق بود به هواي رفتن به جبهه و جنگ ترك تحصيل نمودم ولي به علّت كمي سن، خانواده محترم موافقت نكردند و من خسته از درس و بحث مدرسه و هواي رفتن به جبهه ديگر به مدرسه نرفتم، ناچار وارد كار در كارخانه آلومنيم سازي و مدتي هم به شغل پيراهن دوزي مشغول شدم و در ضمن كار كردن، تحصيلات خويش را تا اخذ مدرك ديپلم به صورت غيرحضوري ادامه دادم و با عنايت خداوند متعال تمامي دروس را در چهار، پنج روز مانده به امتحانات مي خواندم و آماده امتحان مي شدم. بعد از يازده سال ترك تحصيل در كنكور شركت كرده و در رشته كارشناسي حقوق قضايي قبول و در دانشگاه آزاد اسلامي تبريز مشغول به تحصيل شدم.
در سال 1365 به استخدام رسمي سپاه پاسداران درآمدم و الحمدلله كه خداوند غيور توفيق داد تا ما نيز چند شبي را در حضور رزمندگان سلحشور سحر كنيم و بعد از بيست و يك سال خدمت در سال 1385 بازنشسته شدم و با عنايت حق تعالي از دوران نوجواني تاكنون از مطالعه كتب مذهبي و ادبي بويژه از آثار گرانقدر بزرگان ادب و عرفان اين مرز و بوم هرگز غافل نبوده ام و «هميشه پيشه من عاشقي و رندي بود».
*جناب فاني آيا به غير از شعر و شاعري در رشته هاي ديگر فرهنگي و هنري نيز فعاليت كرده ايد؟
در رشته هاي فرهنگي و هنري از جمله: موسيقي،خوشنويسي،نويسندگي، ورزشي و ... هم در حدّ توان خويش فعاليت نموده ام، اما از اول نوجواني عاشق سير و سلوك بودم و مونس غزلهاي شورانگيز حافظ و سعدي شيرازي و با خواندن غزل هاي حافظ شور و حال خاصي پيدا مي كردم. هر چند كه درك عميقي از حافظ نداشتم. احوالات شعرا و عرفا را در تذكره ها مي خواندم و شور و اشتياقم هرلحظه بيشتر و بيشتر مي شد.
*از اساتيد و بزرگاني كه رموز شعر و شاعري آموخته ايد و در شخصيت ادبي شما تأثيرگذار بوده اند صحبت كنيد؟
بنده در نوزده سالگي توفيق تشرّف به محضر مبارك حضرت استاد علامه حسن زاده آملي را يافتم. در اولين جلسه حال عجيبي پيدا كردم و گويي كه گمشده خويش را يافته ام، دلباخته آن بزرگوار شدم و چندين جلسه به خدمت مباركش مشرّف شدم، هرچند كه ارتباط ما دير نپاييد اما به بركت انفاس قدسيّه آن بزرگوار تحوّل خاصي در درونم به وجود آمد و هنوز هم آن لطافت و شيريني سخنان ايشان را در وجودم احساس مي كنم.
در همين دوران با استاد بزرگوار و بسيار عزيزم حضرت آيت ا... سيدحسن عاملي آشنا شدم، مهرشان بر دلم نشست،ايشان منبع فيض و معدن تقوا و محبّت بودند و اهل ولايت و در اخلاق و سير و سلوك مشوّق اصلي ما.
«دين و دل به يك ديدن باختيم و خرسنديم
در قمار عشق اي دل كي بود پشيماني»
و همچنين مصداق:
«چشم مسافر چو بر جمال تو افتد
عزم رحيلش بدل شود به اقامت»
و اكنون نيز خوشه چين بستان ادب و معرفت اويم. خداوندا نگه دار از بلاها.
يكي ديگر از اساتيدي كه حق استادي بر گردن بنده دارند، شادروان استاد «منعم اردبيلي» است. ايشان اسوۀ تقوا و اخلاص و شيفتۀ اهل بيت عصمت و طهارت (ع) بودند و همواره نور الهي در چهرۀ دلربايشان موج مي زد و به حقيقت درياي عشق و از زاهدان با اخلاص روزگار خويش بودند. خداوند قرين رحمت خويش كند.
و كسي كه بيشتر از همه عزيزان، مانند پدري مهربان و دلسوز مرا در تمامي مراحل زندگي راهنمايي مي كرد،استاد بزرگوارم زنده ياد «مولانا محمد عابد تبريزي» است. رفيقي شفيق و درست پيمان، استادي تيزبين و بصير، عابدي عارف كه تمام سعي و تلاش و آرزويش، موفقيت شاگردانش بود. قبل از آشنايي، شيفتۀ اشعارش بودم و آرزوي زيارتش را در دل مي پروراندم كه در سال 1373 توسط مداح باصفاي حضرات معصومين (ع) استاد حاج فيروز زيرك كار،با استاد عابد (رحمه الله عليه) توفيق آشنايي نزديك يافتم و بعد از آن سالها در محضر شريفش سخنها آموختم، درسها خواندم و مشق ها نوشتم و او نيز با نهايت محبّت و شفقت با راهنمايي هاي خويش هدايتم نمود.
از كتب گرانسنگي كه توفيق تلمّذ در مكتب ادبي آن بزرگوار را يافته ام مي توان به شرح گلستان سعدي، ديوان حافظ، گلشن راز عارف شبستري، مثنوي معنوي مولانا و .... و صدها نكته باريكتر از مو اشاره كرد و اكنون هرچه دارم همه به بركت لطف بي پايان او و زحمات اساتيدي كه در حق ما متحمّل شده اند.
لازم به يادآوري است كه اساتيد بزرگوار ديگري هم حق استادي بر گردن ما دارند كه شايد نتوانم نام زيباي همه آنان را به ياد بياورم. ازجمله: استادان بزرگوار شيخ حسين انصاريان، ابراهيم بخت شكوهي، محمدعلي فرزبود، بهاءالدين خرّمشاهي، احمد محدّث، صمد قاسمپور، علي حاجي بلند و ... كه هر يك به صورت مستقيم و غيرمستقيم نقش خاصي در تربيت بنده حقير دارند و حقير نيز نسبت به استعداد خويشتن از محضرشان ادب آموخته و كسب فيض نموده ام. خداوند روح همه رفتگان را قرين رحمت و عزّت همه ماندگان را زياد فرمايد. در اين مجال دست همۀ اساتيدم را مي بوسم و از محبّت هاي آنان تقدير و تشكر مي كنم. آري:
«بي پير مرو تو در خرابات
هرچند سكندر زماني»
و همچنين:
«شبان وادي ايمن گهي رسد به مراد
كه چند سال به جان خدمت شعيب كند»
هر كس زير نظر استاد تربيت نشود، كوچه و بازار او را تربيت خواهد كرد و هر كس را كوچه و بازار تربيت كند لاابالي خواهد شد و انسان لاابالي و بي تربيت هيچ وقت انساني موفق نخواهد شد.
*آقاي فاني براي بيان يك شعر چه حالاتي بايد رخ دهد تا شعري سروده شود و شما از كي شروع به سرودن شعر كرده ايد؟
از نوجواني، بلكه از كودكي به شعر خواندن علاقه وافري داشتم و همواره اشعار خوب بزرگان عرفان و ادب را حفظ مي كردم و گاه در خلوت و گاه براي دوستان زمزمه مي كردم و خود نيز به سرودن شعر خيلي علاقه داشتم و گه گاه اشعاري مي سرودم و سپس مشاهده مي كردم كه بعضي ابيات از اشعاري است كه در حافظه داشته و از شاعري ديگر است. به عنوان مثال در شهر مقدس مشهد كه توفيق تشرّف به درگاه ملكوتي حضرت ثامن الائمّه امام رضا (ع) را يافته بودم با مشاهده گنبد بارگاه في البداهه عرض كردم:
جان عالم بفدايت يا رضا (ع) شده ام مست لقايت يا رضا (ع)
گر كني لطف و كرم از فضل خويش من شوم قربان پايت يا رضا (ع)
و چنانكه مشاهده مي شود، خود شعر سست بوده و ارزش ادبي چنداني ندارد و همچنين بعضي كلمات از شاعران ديگر است.
*آيا اولين سروده خود را به ياد داريد كه براي خودتان هم قابل قبول باشد؟
آري: بيست و سه ساله بودم كه در يكي از شبهاي قدر، بعد از مراسم احياي آن شب، بسيار پريشان حال شدم و از خداوند منّان خواستم تا مرا شاعر اهل بيت عصمت و طهارت (ع) قرار دهد و الحمدالله به عنايت حضرت حق سبحانه تعالي اين شعر را در همان شب سرودم:
چو در ماه صيام افتد به دل عكس رخ ساقي/
دمادم خون چكد از ديدۀ بيمار مشتاقي/
چه غوغاها برانگيزد رخت هر شب كه مي بينم/
فلك انجم فشاند بر درت از سبزگون طاقي/
به عالم هرچه مي بيني فنا باشد سرانجامش/
بقاء ملك هستي را در اين عالم تويي باقي /
غم هر دو جهان را مي فشاند عاشقان از سر/
كه با درد جهان هرگز نباشد درد عشّاقي/
به عالم نغمه سر دادي كه اخلاق نكو بايد/
ببين طفل دبستانم شها استاد اخلاقي .../
شور و اشتياقم بيش از حد شده بود و احساس مي كردم مورد نظر رحمت حضرت حق قرار گرفته ام و در پوست خود نمي گنجيدم و با شوق فراوان اشك مي ريختم و شعر حافظ شيراز را زمزمه مي كردم:
«چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند»
و بدين ترتيب اولين شعر رسمي بنده با عنايت خداوند متعال سروده شد.
*در مورد تخلّصتان صحبت كنيد. چرا فاني؟
گاهي دوستان عزيز نيز درخصوص انتخاب تخلص «فاني» پرسش مي كنند، لازم به ذكر است كه اين تخلّص زيبا را از استاد بزرگوارم عابدتبريزي رحمه الله عليه به يادگار دارم و داستان آن بدين قرار است كه: روزي در وصف جمال دلاراي او غزلي سروده بودم كه با مطلع:
از رخت نقاب افكن اي جمال نوراني/
عالمي منوّر كن از فروغ پيشاني/
شروع شده و در آخر غزل درخواست تخلّص كرده بودم.
گوش جان ببايد داد هر چه پير فرمايد/
داغ بندگي بايد تا رسي به سلطاني/
عابد اين غزل ما را جان و دل همي سوزد/
لطف و مرحمت فرما هر لقب كه مي خواني/
از كرم عنايت كن با تخلّصي ما را/
اي كه چين هر زلفت مجمع پريشاني/
و حضرت استاد يك بيت به اشعار اينجانب اضافه نمودند كه تخلّص بنده نيز در داخل آن بيت بود:
عاشق رخ جانان در فنا بقا يابد/
شعر خود موشّح كن با تخلّص «فاني»
* آقاي فاني از تأليفات و تحقيقات و آثارتان بفرماييد و تاكنون چند مورد از كتابهايتان به زيور طبع آراسته شده است؟
در اين گشت و گذار و سپري شدن عمر و كسب تجربه و انتقال آن به نسل جديد ورقهايي را به عنوان تأليف و تحقيق سياه نموده ام، اگرچه آثار و تأليفات بنده حقير در ديده خويش هيچ ارزش علمي و ادبي ندارند و خود نيز هيچ ادعايي در نويسندگي و تحقيق و شاعري ندارم و خود را سالكي بي سلوك و دانشجويي بيش«اگر خدا قبول كند» نمي دانم، ولي اميدوارم كه خداوند منّان چنان كه در كتاب خويش فرموده است، ما را نيز از رحمت بي منتهاي خويش محروم نفرمايد.« انا لانضيع اجر من احسن عملا»
اما زماني كه به كارنامه درخشان علمي اساتيد مي نگرم، عرق شرم بر پيشاني ام مي نشيند كه من نيز تأليفاتي دارم! اما آيۀ «لا يكلّف الله نفسا الّا وسعها» اميدوارم مي كند كه هر چه در توان دارم بخوانم و بنويسم و خداوند متعال را شاكر باشم:
«اين همه آوازها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود»
در حدّ بضاعت خويش و عنايات حق سبحانه تعالي چندين اثر تأليفي و تحقيقي به رشته تحرير درآورده ام كه به اختصار،عنوان آن ها را بيان مي كنم:
- «هفت شهر عشق» كه تركيب بندي است در شرح هفت شهر عشق عطار نيشابوري و با خط بسيار زيباي استاد بخت شكوهي و با مقدمه و تصحيح استاد عابد تبريزي توسط انتشارات ستوده به زيور طبع آراسته شده و چاپ دوم آن با مقدمه استاد بهاءالدين خرمشاهي توسط فرهنگستان هنر ايران در تهران به چاپ مي رسد.
- «كيمياي هستي» رساله اي است عرفاني درخصوص تشويق سالكان طريقت به سير و سلوك معنوي و مي توان گفت كه كيمياي هستي درددلي است با تشنگان عشق و مستي كه توسط انتشارات منشور به چاپ رسيده است.
- «عابد خلوت نشين» شرح حال و سيري در آثار مولانا محمد عابد تبريزي است كه با همكاري اساتيد دانشگاههاي ايران و شعرا و نويسندگان ،دوستان و شاگردان استاد تهيه شده و توسط انتشارات ستوده با همكاري سازمان تبليغات اسلامي استان به زيور طبع آراسته شده است.
- «عبادت احرار» نيز رساله اي است كوتاه درخصوص نماز و عبادت عاشقانه.
- «شمع شب افروز» مجموعه اشعاري است در وصف جمال دل آراي يوسف زهرا (ع) با مقدمه اي مقاله مانند در معرفي آن بزرگوار كه به دو زبان فارسي و تركي سروده شده و توسط انتشارات منشور به چاپ رسيده است.
- «منظومۀ كاروان عشق» تركيب بندي است از زبان گوياي حضرت زينب (س) درخصوص رويدادهاي مهمّ تاريخ اسلام از زمان رحلت پيامبر (ص) تا شهادت امام حسين (ع) كه توسط انتشارات آيدين چاپ شده است .
- «وصف خورشيد» اثري است تحقيقي و تأليفي كه موضوع آن «مهدي موعود(عج) از منظر شعراي نامي ايران» است كه ماندگارترين چكامه هاي ادبي در وصف مهدي موعود (عج) كه بيش از 400 ديوان بزرگان جمع آوري شده و توسط انتشارات منشور چاپ شده است.
- «سوداي عشق» مجموعه غزليات تركي است كه با مقدمه علمي و ادبي استاد علي حاجي بلند توسط انتشارات منشور به چاپ رسيده است.
- «ستارگان هدايت» مجموعه اشعاري است در مدايح و مراثي حضرات معصومين (ع) به دو زبان تركي و فارسي درخصوص رويدادهاي عاشورا كه توسط انتشارات منشور به چاپ رسيده است.
- «مثنوي يوسف و زليخا» كه بيش از هشتصد بيت است و داستان پرماجراي حضرت يوسف و زليخا را به تصوير كشيده است كه توسط انتشارات آيدين چاپ شده است.
*جناب استاد از آثار زير چاپ و تازه چه خبر؟ اگر صحبتي داشته باشيد در خدمتيم؟
- يكي «زلف دلاويز» است كه مجموعه اشعار به زبان فارسي است و شامل غزليات، قصايد، مثنوي ها و اشعار متفرقه است كه توسط انتشارات آيدين در تبريز به چاپ مي رسد.
- «فالهاي شگفت انگيز حافظ» در موضوعات مختلف فال و استخاره كه با همكاري استاد الاساتيد بهاءالدين خرّمشاهي توسط انتشارات آيدين تبريز به چاپ مي رسد.
- «شاه اقليم ولا» كه تركيب بندي است در وصف و منقبت حضرت امير المؤمنين (ع) با خط زيباي استاد فرزبود كه ان شاءالله به زيور طبع آراسته خواهد شد.
- «گوهرهاي سير و سلوك» در خصوص عرفان عملي و نظري كه كاري است تأليفي و تحقيقي و در موضوع مراتب عشق، مراتب معرفت و مراتب سير و سلوك و ...بحث شده است.
- «علي در آئينه علي(ع)» كتابي است در معرفي حضرت علي (ع)از زبان خود آن بزرگوار كه در سه بخش «علي در آئينه علي»، «فرمان مالك اشتر» و «چكامه هاي ماندگار» به زودي به چاپ خواهد رسيد.
در نهايت شايان ذكر است كه تاليفات و تحقيقات بنده حقير چنانكه در متن نيز اشاره نمودم در بضاعت و استعداد خويش است و اميدوارم كه ارباب معرفت خرده نگيرند و به ديده اغماض بنگرند و دعا كنند كه پروردگار قبول فرمايد، چراكه اقرار مي كنم نه تأليفي دارم كه شايان تعريف باشد و نه تحقيقي كه سزاوار تحسين و اين همه:
« برگ سبزي است تحفه درويش چه كند بينوا همين دارد»
اكنون كه در حضور شمايم يك اربعين كامل از زندگاني بي برگ و بار حقير فقير سپري شده و چون نيك مي انديشم در مي يابم كه:
نه شكوفه اي نه برگي نه ثمر نه سايه دارم
همه حيرتم كه دهقان به چه كار كشت ما را
* الحمدلله كه موفّق هستيد، جناب فاني در وادی شاعری برخی ابیات بر دل سراینده شعر می نشیند شما از بین اشعارتان آن شعری كه خیلی به دلتان نشسته كدام بیت و شعر بوده؟
به نظر من تمامي اشعار شاعر به دلش نشسته كه سروده است و اگر به دلش ننشيند شعر را پاره مي كند ونگه نمي دارد. ولي تا سوال شما را جوابي عرض كنم؛ در يك مثنوي بلندي كه با عنوان «قصّۀ صداع» سروده شده است در يكي از ابيات آن عرض كرده ام:
درد سر گرديد يارب زندگي
حيف شد، شد بندگي شرمندگي – حيف شد، شد بندگي شرمندگي
*شما در بین شعراي گذشته و معاصرا ن با كدام یك از آنها ارتباط برقرار و از آنها در سروده هایتان تاثير گرفته ايد؟
بنده در حد بضاعت و استعداد خويش اشعار بزرگان ادب را مطالعه كرده ام و صددرصد در اشعارم تأثيرگذار بوده اند؛ مثلا در غزل فارسي از حافظ و سعدي و در غزليات تركي ازصرّاف تبريزي و در مدايح و مراثي اهل بيت عصمت و طهارت (ع) از استاد بزرگوارم زنده ياد عابدتبريزي، عمّان ساماني و بزرگان ديگر استفاده فراوان كرده ام.
* جناب فاني مختصري در مورد انجمن ادبي "استاد عابد" كه شما زحمت تأسيس و اداره آن را بر عهده داريد بفرماييد؟
با لطف و عنايت خداوند متعال و حضرت سيّدالشّهداء در اواخر سال 1387 با همّت دوستان و شاگردان استاد عابد تبريزي ازجمله استادان بزرگوار آقايان: علي حاجي بلند، حيدر حزين، سيدعلي اكبر صدرالديني، ايوب شهبازي، مهدي رستم زاده، اصغر آسايش،مختار صدرمحمدي و ... و همچنين با عنايات ويژه مديركل محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي جناب آقاي حاج احمد احمدي منش،اين انجمن تأسيس شد و بحمدالله جلسات هفتگي انجمن هر هفته روزهاي چهارشنبه از ساعت چهار بعدازظهر با حضور اساتيد، شعرا و مداحان اهل بيت عصمت و طهارت (ع) در مجتمع فرهنگي و هنري تبريز برگزار مي شود و برنامه انجمن ادبي تدريس شرح گلشن راز،آرايه هاي ادبي و شعرخواني توسط شعراي بزرگوار است و از اهداف و فعاليتهاي ديگر انجمن برگزاري كنگره و بزرگداشت براي شعراي نامي آذربايجان و برگزاري نمايشگاه هاي فرهنگي و هنري و راه اندازي سايت اينترنتي و تهيّه و تدوين فصلنامه علمي و ادبي است.
* آخرين شعري كه سروده ايد كي بوده و اگر محبت كنيد و آخرين سروده خود را جهت حسن ختام بيان فرماييد خيلي ممنون مي شويم؟
غزلي در آستانه چهل سالگي خويش سروده ام كه شرح پريشاني دل خويش است و تقديم شما مي كنم:
گه عاشق گل گه چمن و لاله شدم حيف
گه سرخوش بستان و گهي ژاله شدم حيف
گه مست خط و خال و لب و قامت دلدار
گه واله رخساره چون لاله شدم حيف
گه شيفتۀ انجم و دلداده افلاك
گه بيدل خورشيد و مه و هاله شدم حيف
ما را نبود جلوه طور و يد بيضاء
چون سامري اندر پي گوساله شدم حيف
شد عمر گرانمايه به سوداي اباطيل
يك عمر پي درد و غم و ناله شدم حيف
مي گفت يكي عاشق يوسف شده، گفتم:
از چاه برون نامده بر چاله شدم حيف
حاصل نشد اي واي مرا طاعت محبوب
"فاني" نشده حيف چهل ساله شدم حيف
* از اينكه وقت گرانبهاي خويش را در اختيار خوانندگان گذاشته ايد سپاسگزاريم.
من نيز از شما و تمامي دست اندركاران بزرگوار تقدير و تشكر مي كنم و از خداوند منّان براي شما و همۀ همكارانتان آرزوي توفيق و كامراني دارم.
نظرات
فید RSS برای نظرات این مطلب