توكّل
توکل
توكّل در لغت، به ديگري اعتماد كردن، كار خود به خدا حواله كردن، به اميد خدا بودن است. امّا توكّل در سير و سلوك اين است كه سالك در اختيار معشوق قرار ميگيرد و سير و سلوكش به ارادهي خداوند متعال است.
در مصباحالشريعه از صادقآلمحمّد(ص) نقل ميفرمايد: «توكّل كردن به خداوند عالم و كارهاي خود را به او گذاشتن جامي است سر به مُهر الهي، نميآشامد آب از آن جام و نميشكند مُهر او را مگر كساني كه توكّل به خدا كرده باشند و كار خود به او گذاشته» .
و در قرآن مجيد، حضرت احديّت ميفرمايد:
وَ عَلَياللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ و در جاي ديگر فرمايد: وَ عَلَي اللهِ فَتَوَكَّلوُا اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنيِنَ. يعني بر خداي عالميان بايد توكّل كرد، هركه اهل توكّل است و كار خود را به او گذارد نه به غير او و همچنين توكّل كنيد بر حضرت باري اگر از اهل ايمانيد.
رسول گرامياسلام(ص) ميفرمايد:
مَنْ اِنْقَطَعَ اِلَي اللهِ كَفَاهُ اللهُ كُلُّ مَؤُنَةٍ وَ يَرْزُقُهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ اِنْقَطَعَ اِلَي الدُّنْيَا وَكَلَهُ اِلَيْهَا. يعني هركه بريد از غير خدا و متوسّل به خدا شد كفايت ميكند همهي مهمّات او را از مهمّات دنيا و آخرت، خداوند متعال. و ميرساند روزي به او از جايي كه گمان ندارد، و هركه متوجّه دنيا شد و چشم از خدا و لطف خدا پوشيد خداي تعالي نظر رحمت از او برميدارد، و ميگذارد او را به دنيا ».
آري خداوند توكّل را كليد ايمان قرار داد و ايمان را قفل توكّل، يعني به وسيلهي توكّل داخل ايمان ميتوان شد و قفل ايمان را ميتوان گشود.
و باز حضرت ميفرمايد: «منفكّ نميشود متوكّل از اختيار كردن يكي از دو چيز، يكي آن كه غرض متوكّل از توكّل بينيازي باشد از خلق، يعني نخواهد كه در دنيا در زير بار كسي باشد و نظرش به مال كسي و احسان كسي باشد و از اين جهت اختيار توكّل ميكند و به دادهي خدا و احسان او عزّْ شأنه اكتفا نموده، چشم از خلق و احسان خلق ميپوشد؛ اين قسم از توكّل هرچند مرغوب و ممدوح است امّا توكّل كامل نيست؛ چرا كه خالص نيست و مغشوش است و صاحب اين قسم از توكّل هنوز در مرتبهي حجاب است و از رسيدن به مرتبهي قرب و وصول به درجهي عليايِ توكّل محروم است.
قسم دوّم توكّل، كه توكّل كامل و خالص است آن است كه اختيار كند علّت حقيقي توكّل را كه قرب الهي باشد، يعني غرض متوكّل از توكّل قرب الهي باشد و بُعد از هرچه غير اوست و متوكّل اين چنين با خداست و هرگز از او جدا نيست.
و باز ميفرمايد: «پستترين مرتبهي توكّل اين است كه روزي كه از براي تو از جانب رزّاق حقيقي قسمت شده پيش از وقت نطلبي و توقّع زياده از قدر مقرّر هم نداشته باشي و عمر عزيز خود را از براي تحصيل او درنبازي كه اينها منافي توكّل است و تعرّض هر كدام از اينها موجب زوال ايمان كامل است.
و امّا عارف صمداني حاجميرزاجوادآقا ملكي تبريزي رحمةاللهعليه در كتاب شريف رسالهي لقاءالله از امامصادق عليهالسّلام نقل ميكند:
«اِنَّ الْغِنَي وَ الْعِزُّ يَجُولَانِ فَاِذَا ظَفَرَا بِمَوْضِعِ التَّوَكُّلِ اَوْطَنَا، همانا بينيازي و عزّت همواره در گردشاند و همين كه به جايگاه توكّل برسند در آن جايگاه منزل گزينند.
و باز ميفرمايد: اگر نباشد در اين باب مگر آيهي مباركهي «أَلَيْسَ اللهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ» آيا خداوند بندهي خودش را كافي نيست؟ بس است براي اهل ايمان كه بگويند: «بَلي اللهُ يَكْفِي» آري الله تبارك و تعالي كافي است، و آسوده بشوند و همّشان را مقصور به حضرت او جلّ جلاله نموده و حزن دائم از اين جهت در دلشان جايگير شود كه مبادا از رسيدن به مقامات عاليه محروم بمانند، زيرا مادامي كه در دنيا هستند راه ترقّي براي آنان باز است و از مقامات معرفت و قرب به هر درجه از حال كه براي ايشان دست دهد باز فوق آن متصوّر است» .
در اينجا عارف هرات، خواجه عبداللهانصاري رحمةاللهعليه در رسالهي صد ميدان خويش، ميدان بيست و يكّم را ميدان توكّل ناميده و فرموده است: «از ميدان بصيرت ميدان توكّل زايد، قوله تعالي: وَ عَلَي اللهِ فَتَوَكَّلوُا اِنْ كَُنْتُمْ مُؤْمِنيِنَ ، فَعَلَيُهِ تَوَكَّلوُا اِنْ كُنْتُمْ مُسْلِميِنَ . (يعني، و پشت به خداي باز كنيد اگر گرويدگانيد)، (پشت به او باز كنيد اگر گردن نهادگانيد او را). توكّل، قنطرهي (پل) يقين و عماد ايمان است و محك اخلاص. و بر سه درجه است: يك درجه بر تجربت است و يكي بر ضرورت و يكي بر حقيقت است. تجربتي آن است كه ميكوشد و ميسازد، و اين حال مكتسبان (به دستآوردندگان) است. و ضرورتي آن است كه ميداند كه به دست ديگر كس چيز نيست و از حيلت سود نيست، در سبب ببست و بياراميد، و اين حال منتظران است. و حقيقت آن است كه دريابد كه عطا و منع به حكمت است و قسّام (روزيدهنده، تقسيمكننده) مهربان و بيغفلت است. و رهي (بنده) پيوسته روي به آخرت است و بياسايد، و اين حال راضيان است» .
خلاصه، سالك طريقت بايد از غير خدا بريده شود و به عنايات خداوند چشم بدوزد و تلاش خود را ناديده گرفته و هر علم و هنري كه دارد بسنده نكند، خود را در دامن معشوق اندازد و توكّل بر او نموده و به سير و سلوك خويش ادامه دهد . نصيحت عارفانه و رندانهي خواجهي شيراز را همچون درّ گرانمايه آويزهي گوش نمايد. يا علي مددي...
تكيه بر تقوي و دانش در طريقت كافريست
راهرو گر صد هنر دارد توكّل بايدش
حكايت:
اهل دلي ميفرمود: يك روز جهت زيارت استاد زندهياد حاجمنعم اردبيلي به منزلشان مشرّف شدم و در نظر گرفته بودم كه از استاد تقاضا كنم تا در خصوص توكّل صحبتي كند تا مستفيض شوم، وقتي وارد منزل شدم، ديدم از صدا و سيماي اردبيل آمدهاند تا استاد صحبت كند و اينها برنامهي تلويزيوني و يا راديويي تهيّه كنند. من درست آن موقع وارد شدم كه آنها هم دستگاه ضبط و... را آماده كرده بودند، عرض سلام كردم، در گوشهاي از اطاق نشستم. استاد به حقير نظر فرمودند و يك ساعت در خصوص توكّل صحبت كردند، آنها برنامهي خودشان را ضبط كردند و من متحيّر ماندم كه استاد از كجا فهميد كه من آمده بودم تا در خصوص توكّل پرسش كنم؟!
سرّ خدا كه سالك عارف به كس نگفت
در حيرتم كه بادهفروش از كجا شنيد
يافتههاي مقام توكّل:
1 ـ احساس استغنا: سالك در اين مقام، خود را از كائنات بينياز ميبيند، سرش به دنيا و عقبا خم نميشود، اين استغنا جلوهاي از عنايات معشوق حقيقي است. چنان كه حافظ عليهالرّحمة فرمود:
سرم به دنيي و عقبي فرو نميآيد
تبارك الله از اين فتنهها كه در سر ماست
و در جاي ديگر فرمايد:
بهوش باش كه هنگام باد استغنا
هزار خرمن طاعت به نيم جو بدهند
2ـ نداشتن بيم و نگراني: در شرايطي كه افراد عادّي به شدّت نگران و بيمناك ميشوند، كسي كه در مقام توكّل است، ذرّهاي بيم و نگراني احساس نميكند، در دل يك جنگل و روي يك تكّه سنگ، چنان آرام ميخوابد كه گويي در خانهي خود و در اطاقش خوابيده است. كه گفتهاند: «عالم را آب ببرد و درويش را خواب».
3 ـ بينيازي از غذا: در برخي از درجات توكّل، ميل سالك به خوراك كاهش مييابد، غذاي او بسيار تقليل مييابد، گويند شيخ شهابالدّين سهروردي (شيح اشراق) زماني، تنها يك بار در هفته غذا ميخورد.
4 ـ ظهور كرامات: سلوك از همان آغاز با نوعي كارها و حادثههاي غيرعادّي همراه است. اين كارهاي غيرعادّي را كرامت ميگويند. ظهور اين كرامات در منزل توكّل، قوّت بيشتر ميگيرد.