مهدی موعود(عج)

.

Master-Emam-Zaman_YasDl.com__Copy

اللهّم صلّ علي محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم

با سلام و صلوات بر محمّد و آل محمّد كه مظهر اوصاف ربوبيّتند و آيت اتم عبوديّت و سراج منير هدايت و سفينة نجات بشريت، آنان كه معادن حكمت، رازداران حقيقت، مواضع بركت و حجّت‌هاي خداوند بر اهل دنيا و آخرت؛ چنان كه در زيارت جامعه كبيره آمده است: «گواهي مي‌دهم كه شما امامان راهنما، هدايت يافته، معصوم، بزرگوار، مقرّب، پرهيزگار، راستگو، برگزيده و فرمانبردار خداونديد كه در امر او استوار و به ارادة او عمل مي‌كنيد و به كرامت و لطف او رستگار شديد، او شما را به علم خويش برگزيد و براي غيبت خويش پسنديد و براي حفظ سرّ خويش اختيار فرمود و به قدرت خود ممتازتان ساخت و به هدايت خود سربلند نمود و به برهان خود مخصوص گردانيد و براي نور خويش انتخاب كرد و با روح خود تأييدتان نمود و خلفاي خويش در روي زمين و حجّت‌هاي او بر بندگان خويش قرار داد».[1] صلوات و سلام خداوند بر همه انبياء و اولياء (عليهم‌السلام)، به ويژه بر آخرين ذخيرة الهي حضرت حجّت‌ابن‌الحسن‌العسكري أرواحنا فداه كه تنها يادگاري است از آن انوار الهي، تا بشريت را در اين عصر ظلمت و تباهي به وادي نور و ايمان هدايت فرمايد. بحث ما در اين مختصر، وصف اوصاف و شمّه‌اي از شرح زندگاني آن ماه عالمتاب آسمان امامت و ولايت است، باشد كه عنايت فرمايد و سخن از دل برآيد و اهل دل را در دل نشيند.

امام‌زمان كيست؟

«امام زمان در عصر محمّدي(ص) انسان كاملي است كه جز در نبوّت تشريعي و ديگر مناصب مستأثرة ختمي، حايز ميراث خاتم به نحو اتمّ است، و مشتمل بر علوم و احوال و مقامات او به طور اكمل است؛ و با بدن عنصري در عالم طبيعي و سلسلة زمان موجود است، چنان كه لقب شريف صاحب‌الزّمان بدان مشعر است، هر چند احكام نفس كليّه الهيّه وي بر احكام بدن طبيعي او قاهر و نشأه عنصري او مقهور روح مجرّد كلّي و لوّي اوست، و از وي به قائم، حجت‌اللّه، خليفه‌اللّه، و قطب عالم امكان  واسطة فيض و به عناوين بسيار ديگر نيز تعبير مي‌شود.

اين چنين انسان كه نامش مي‌برم

مــن ز وصـفش تـا قيامت قاصرم

چنين كسي كه در اين زمان سرّ آل‌محمد(ص) امام مهدي‌ هادي فاطمي‌ هاشمي ابوالقاسم محمّد نعم الخلف الصالح و دُرّ يك دانة حسن عسكري عليه‌الصلوات والسّلام است».[2]

ولادت:

او دوازدهمين پيشواي شيعيان جهان و آخرين وصيّ پيامبر اسلام(ص) است كه در صبح روز جمعة نيمه شعبان سال 255 يا 256 هجري قمري در شهر «سامرا» ديده به جهان گشود. نام مبارك آن حضرت، نام مبارك رسول‌اللّه(ص) و كنيه‌اش، كنيه آن حضرت است و مشهورترين القابش، مهدي، قائم، حجّت و بقيه‌اللّه است، پدر گراميش امام‌حسن‌عسكري(ع) و مادر ارجمندش «نرجس»(س) دختر «يوشع» پسر قيصر روم از نسل «شمعون» كه يكي از حواريون حضرت‌عيسي(ع) است.[3]

امامت:

امام‌زمان(عج) پس از شهادت پدرش در سال 260 هجري قمري، عهده‌دار مقام امامت شد. بر جنازة امام‌حسن‌عسكري(ع) دو نماز خوانده شد، نماز اوّل توسط عامل خلافت به قصد اين كه وانمود كند كه امام به مرگ طبيعي از دنيا رفته و وارث و فرزندي ندارد. و نماز دوّم بدون تشريفات و توسط حضرت‌مهدي(عج) در منزل امام(ع) اقامه شد، در همين زمان بود كه حضرت‌قائم، عمويش جعفر را كه قصد اقامه نماز داشت كنار زد، زيرا او مي‌خواست خود را به دروغ جانشين امام‌عسكري(ع) معرفي نمايد.[4] امام عصر(ع) پس از اقامة نماز بر پيكر پدر، از ديده‌ها غايب شد.

شمايل ظاهري امام(ع):

«آن حضرت شبيه‌ترين مردم است به حضرت‌رسول(ص) در خلق و خُلق و شمايل او شمايل آن حضرت است، آن جناب ابيض است كه سرخي به او آميخته و گندم‌گون است كه عارض شود آن را زردي از بيداري شب و پيشاني نازنينش فراخ و سفيد و تابان است و ابروانش به هم پيوسته و بيني مباركش باريك و نيكو‌ رو است، و نور رخسارش چنان درخشان است كه مستولي شده بر سياهي محاسن شريف و سر مباركش، گوشت روي نازنينش كم است، بر روي راستش خالي است كه پنداري ستاره‌اي است درخشان،

ميان دندان‌هايش گشاده و چشمانش سياه و سرمه‌گون، ميان دو كتفش عريض است و در شكم و ساق مانند جدش اميرالمؤمنين(ع) است. و وارد شده: المهديّ طاووس اهل
الجنة و جهُهُ كالقمر الدّريّ عليه جلا بيبُ‌النّور.
يعني حضرت‌مهدي‌(عج) طاووس اهل بهشت است، چهره‌اش مانند ماه درخشنده است و در بدن مباركش جامه‌هايي است از نور».[5]

اسماء و صفات آن حضرت :

اسماء و صفات آن حضرت را عارف‌باللّه حاج‌ميرزاجواد ملكي تبريزي در كتاب شريف المراقبات شصت‌وپنج صفت بيان كرده است، ولي مترجم همان كتاب، دانشمند محترم جناب محمّد تحريرچي در تحقيقات خويش هفتصد و هيجده صفت براي آن حضرت عنوان كرده‌اند كه از جمله:

آيت‌الله العظمي، آيت‌الله الكبري، ابن‌الائمه، ابن‌الانبياء، ابن النبي، الامام‌المهدي القائم، البدر التمام، السلطان الاعظم، الناموس‌الاكبر، امام‌الزمان، امام‌العصر، امام‌المؤمنين، حجت‌العصر، حجت‌الكبري، حجت‌الله، خاتم‌الاوصيا، خليفة‌الخلفا، سلطان‌الأمم، سيدالمؤمنين، شمس‌الظلام، صاحب‌الزمان، ناموس‌الدهر، وارث‌الانبيا، ولي‌الامر، و...[6]

اعتقاد به مهدي موعود(عج):

ظهور مصلح جهاني در آخرالزمان از روزگاران كهن، اصلي اساسي و مورد اعتقاد مردم بوده است، نه فقط شيعيان، بلكه اهل تسنّن و حتّي پيروان اديان ديگر مانند:

يهود، نصاري، زردتشتيان و هندوان نيز به ظهور مصلح بزرگ الهي اعتقاد دارند و آن را انتظار مي‌كشند، «در بين مجموعه كتاب‌هاي علماي اهل سنّت، دويست‌وشش كتاب درباره حضرت‌مهدي‌(عج) به رشتة تحرير درآمده است».[7] در فرهنگ غني شيعه نيز‌ آثار بسياري به چشم مي‌خورد. در مجموع روايات شيعه و سنّي حضرت‌مهدي‌(عج) به شش هزار مي‌رسد.»[8]

به واسطة كثرت  شهرت همين اخبار بود كه عدّه‌اي حتّي پيش از تولّد آن حضرت به دروغ ادعاي مهدويّت كردند، بسياري از علماي شيعه و سنّي قبل از دوران غيبت وقتي پيش از تولّد آن حضرت، دربارة آن بزرگوار كتاب نوشته‌اند و نيز به واسطة همين شهرت بود كه مسلمانان از صدر اسلام با مسأله وجود و قيام مهدي(عج) آشنا بودند.

در حديثي از رسول‌اكرم(ص) آمده است:

«اگر از عمر دنيا جز يك روز باقي نماند، خدا مردي از ما را مي‌فرستد كه دنيا را پر از عدل و داد نمايد، همان طور كه پر از ظلم و جور شده است».[9]

فضايل مهدي‌موعود(عج) در قرآن و كلام اهل بيت(ع):

از امام‌صادق(ع) در تأويل آية شريفة «لِيُظهَره علي‌الدّين كلّه». تا او را بر تمام اديان غالب گرداند»[10] روايت شده كه فرمود: «به خدا قسم مضمون اين آيه تحقق نيافته و تحقق نمي‌يابد تا قائم‌(عج) خروج كند.»[11]

و فضل‌بن شاذان از امام‌صادق(ع) نقل مي‌كند كه: امام غايب به هنگام ظهور اين آيه را تلاوت مي‌كند: «بقية‌اللّه خَيْرٌ لَكُم اِن كُنتُم مؤمنين» (بقيةالله يعني باقي ماندة حجّت‌هاي الهي براي شما بهتر است اگر اهل ايمان باشيد.»[12] و بعد از آن مي‌فرمايد: «من بقية‌الله و باقي ماندة حجّت‌هاي الهي هستم.»[13]

و علي‌بن‌ابراهيم قمي در تفسيرش از امام‌صادق(ع) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: مقصود از «بئر معطّلة» يعني چاه پرآبي كه تعطيل مانده و از آن بهره‌برداري نمي‌شود، در آية شريفة «وَ بِئرٍ مُعَطَّلةٍ وَ قَصرٍ مشيّدٍ» حضرت‌مهدي‌ (صلوات‌الله عليه) است.[14]

و فرات در كتاب تفسير خود از امام‌حسين‌(ع) و امام‌باقر(ع) در تفسير آيات ابتداي سورة شمس روايت كرده است كه فرمودند: مراد از «شمس» يعني خورشيد در آية «والشّمس و ضُحيها» رسول‌خدا(ص) است و مراد از «قمر» در آية «وَالقمرِ اذا تَليها» اميرمؤمنان‌علي(ع) است و مقصود از «نهار» يعني روز در آية «والنّهار اذا جَلّيها» حضرت‌قائم‌(صلوات‌الله‌عليه) است.[15]

و امام‌باقر(ع) در تفسير آية شريفة «قُل أرايتُم اِن أَصبحَ ماؤكُم غوراً فمن يأتيكم بِماءٍ مَعين»[16] يعني بگو اگر ديديد كه آب مورد نياز شما ناپديد گرديده و در زمين فرو رفته است چه كسي براي شما آب گوارا بياورد». فرمود: اين آيه در شأن حضرت‌قائم‌(صلوات‌الله عليه) است، خداوند تبارك و تعالي فرموده است: «اگرامام و پيشواي شما از ديدگان شما ناپديد گرديد و ندانستيد كه او در كجا است؟ چه كسي آن امام را ظاهر و آشكار كند كه از خبرهاي آسماني و زمين براي شما باز گويد و حلال و حرام الهي را بيان كند؟ سپس فرمود: به خدا سوگند اين آيه هنوز تحقق نيافته است ولي حتماً واقع خواهد شد.»[17] و همچنين شيخ‌مفيد در تفسير‌آية شريفه «وَ أشرَقَت‌الأرضُ بِنورِ رَبّها»[18] و زمين به نور پروردگارش روشن گردد. از امام‌صادق(ع) روايت كرده است كه فرمود: «وقتي حضرت قائم‌(صلوات‌الله‌عليه) قيام كند زمين به نور پروردگارش روشن گردد و مردم از روشنايي خورشيد بي‌نياز شوند و تاريكي از بين برود.»[19] و ده‌ها آية ديگر است در فضايل و معرفي حضرت‌حجّت‌(ع) كه علاّمه بزرگوار آيت‌الله‌سيداحمد مستنبط در كتاب شريف‌القطره بدان اشارت فرموده‌اند.

شيخ صدوق در كتاب «كمال‌الدين» ازجابربن‌عبدالله انصاري روايت كرده است كه گفت: رسول‌خدا(ص) فرمود: «مهدي از فرزندان من است، نام او نام من و كنيه‌اش كنية من، او از لحاظ صورت و سيرت شبيه‌ترين مردم به من است، براي او غيبت و حيرتي است كه در آن بسياري از مردمان دچار گمراهي شوند، سپس مانند شهاب كه ستارة درخشاني است ناگهان ظاهر شود و گيتي را پر از عدل و داد كند، همان طور كه از جور و ستم پرشده باشد.»[20] و همچنين امام‌باقر(ع) از رسول‌اكرم(ص) روايت كرده است كه فرمود: «خوشا به حال كسي كه قائم‌ اهل بيت مرا درك كند در حالي كه در غيبت آن حضرت و پيش از قيامش به او اقتدا نموده، دوستان آن حضرت را دوست و دشمنان او را دشمن داشته است، آنها رفقا و دوستان من هستند و فرداي قيامت گرامي‌ترين امّت نزد من مي‌باشند.»[21] و شيخ صدوق‌رحمت‌الله‌عليه در كتاب كمال‌الدين از ريّان‌بن‌صلت روايت كرده است كه گفت: به حضرت‌امام‌رضا(ع) عرض كردم: آيا شما صاحب الأمر هستيد؟ فرمود: بلي، من صاحب‌الأمرم ولي نه آن صاحب‌الأمري كه عالم را پر از عدل و داد مي‌كند. همان طور كه از جور و ستم پر شده باشد، و چگونه مي‌توانم با اين ضعف بدن و ناتواني جسماني كه مشاهده مي‌كني آن حضرت باشم؟ و همانا قائم‌(صلوات‌‌الله‌عليه) كسي است كه در هنگام ظهور در سنين پيري است ولي به شكل جوانان ظاهر مي‌گردد. او از نظر جسماني به قدري قوي است كه اگر به بزرگ‌ترين درختي كه بر روي زمين است، دست خود را دراز كند آن را از ريشه مي‌كند، و اگر ميان كوه‌ها فريادي برآورد سنگ‌ها از هم مي‌پاشند و فرو مي‌ريزند. او به همراه خود عصاي موسي و خاتم سليمان دارد، چهارمين فرزند من است، خداوند او را در حجاب خود به قدري كه بخواهد پنهان مي‌كند و از ديدگان مردم غايب نگه مي‌دارد، و آنگاه او را آشكار مي‌سازد تا جهان را از عدل و داد پر كند همان گونه كه از جور و ستم پر شده باشد.»[22] و از اين روايات و احاديث شريف بسيار است كه در اينجا بنابه مختصر است.

علّت يا حكمت غيبت:

دستگاه خلافت پس از آن كه متوجّه شد اين مولود قدم به عرصة وجود نهاده، سعي كرد تا آن حضرت را دستگير كند، حتّي براي اين كار به منزل امام‌حسن‌عسكري(ع) نيز هجوم بردند. بي‌شك غيبت براساس حكمت و مشيّت الهي صورت گرفته و ما به همة اسرار آن واقف نيستيم. امّا براي آن به چند علّت ظاهري اشاره مي‌كنيم:

1 ـ امتحان و غربال شدن مردم

2 ـ خوف كشته شدن امام(ع) در صورت ظهور دائمي و در نتيجه انجام نشدن وظايف امامت آن بزرگوار

3 ـ بر  سر كار آمدن مكتب‌هاي بشري و ناكامي و شكست آنان و آماده شدن انسان‌ها و جهانيان براي پذيرش ظهور و حكومت جهاني ‌آن حضرت.

4 ـ در امنيّت بودن و دوري از پيمان و بيعت ستمگران

و شايان ذكر است كه «ميان حكمت و علّت تفاوت است. علّت اصطلاحي فلسفي است كه به عامل به وجود آمدن چيزي گفته مي‌شود. لذا مي‌گويند: ميان علّت و معلول در هستي و نيستي، بايستگي وجود دارد. هستي علت، ضرورت و هستي معلول را همراه دارد، و وجود معلول هم حاكي از علت است. مساله اين است كه فهم علت حقيقي امكان و مسايل اسلامي براي ذهن بشر آسان نيست. از آن جهت، هنگامي كه درباره علت غيبت از امامان‌(عليهم‌السلام)  پرسش مي‌شود، پاسخ مي‌فرمايند: «خدا مي‌داند» يا اين آيه را در پاسخ مي‌گويند: «از آن چه اگر برايتان معلوم گردد، شما را ناراحت مي‌كند، پرسش نكنيد»[23] چرا كه جهات كلي و ابعاد گوناگون هر امري را جز خدا نمي‌داند. بنابراين علت غيبت مسأله‌اي است كه غيبت، در هستي و نيستي، بر محور آن مسئله مي‌چرخد و با وجود آن، غيبت ادامه مي‌يابد و با نبود آن، به پايان مي‌رسد، اين چنين احاطة دانش و علم را جز خدا يا كسي از سوي خدا دارا نيست تا بداند مسايل غيبت چيست و كي منتفي مي‌شود. با اين همه، پيشوايان معصوم ما در ضمن احاديث غيبت به حكمت‌هايي چند اشاره فرموده‌اند. آنان هرگز به بيان علت تامّه نپرداخته و چنين از قرآن كريم شاهد آورده‌اند: «از آن چه كه اگر برايتان آشكار گردد، ناراحت شويد، مپرسيد»، حكمت، آن پديدة اولي است كه پديدة دوّم در ابتداي پديداري دائر مدار آن است؛ اما در عدم و نيستي و ادامة هستي دائر مدار آن نيست. ممكن است حكمت از بين برود و پديدة دوّم هنوز به هستي خود ادامه دهد يا حكمت وجود داشته باشد و پديده دوم نباشد.

بنابراين علّت اصلي غيبت پس از ظهور روشن مي‌شود، اين علت عالي و مخفي را به كارهاي خضر و موسي عليهماالسّلام تشبيه كرده‌اند كه پس از اتمام مأموريت خضر‌عليه‌السلام حكمت آن‌ها براي حضرت‌موسي(عليه‌السلام) روشن شد.

«امامان معصوم(ع) براي اين كه به پرسش‌گران بفهمانند كه احاطة علمي به تمامي احكام و پديده‌ها امكان ندارد، از واژة حكمت استفاده كرده‌اند.»[24]

در هر حال غيبت امام‌(ع) در دو مرحله صورت پذيرفت:

1 ـ غيبت صغري: از سال 260 بعد از شهادت امام‌حسن‌عسكري(ع) تا  سال 329 به مدّت هفتاد سال. در اين دوره رابطة امام با مردم به كلّي قطع نشد، بلكه كساني با امام در ارتباط بودند كه آنان را «نوّاب خاص» خوانده‌اند و شيعيان، مشكلات و مسائل خود را از طريق نوّاب خاص به محضر امام(ع) عرضه مي‌داشتند.

2 ـ غيبت كبري: اين مرحله با سپري شدن «غيبت صغري» آغاز شد و تاكنون نيز ادامه دارد. در ميان رابطة بين دو دورة غيبت بايد گفت: اگر دوران غيبت كبري يكباره و ناگهاني رخ مي‌داد، ممكن بود موجب انحراف افكار شود و ذهن‌ها آماده پذيرش آن نباشد، ولي ارتباط شيعيان با امام(ع) توسط نوّاب خاص و شرفيابي برخي از آنان به حضور امام(ع) در طول مدّت غيب صغري، مسئله ولادت و حيات آن بزرگوار را بيش از پيش تثبيت، و افكار را براي پذيرش غيبت كبري آماده ساخت.

نوّاب اربعة امام‌(ع):

همان گونه كه غيبت امام‌(ع) در دو مرحله بود، نيابت آن حضرت نيز دو صورت دارد:

1 ـ نيابت خاصّه: اين نيابت مخصوص غيبت صغري بود كه امام(ع) افرادي را به اسم و نام نايب خود معرفي فرمودند و آنان چهار نفر بودند كه به ترتيب نيابت را به عهده داشتند و چون زمان مرگ‌شان فرا مي‌رسيد، از طرف امام نائب بعدي معرفي مي‌شد. نوّاب اربعه عبارت بودند از: (عثمان‌بن سعيد به مدت يك سال، محمدبن عثمان به مدت چهل و پنج سال، حسين‌بن روح به مدت بيست و يك سال، علي‌بن‌محمد سمري به مدت سه سال) كه همه عهده‌دار اين مسئوليت خطير بودند.

2 ـ نيابت عامّه: اين نيابت مختص غيبت كبري است. بدان معني كه از سوي امام(ع) ضابطه‌اي كلّي ارائه شده تا در هر عصر، هر فردي كه آن ضابطه را داشت، نائب آن حضرت شناخته شود. علي‌بن‌محمّد، آخرين نايب خاص حضرت، پيش از مرگش گروهي از شيعيان را جمع كرد و نامه‌اي از امام‌(ع) نشان داد كه در آن آمده بود، كسي را به جانشيني خود معرفي نكند، چرا كه زمان غيبت‌كبري فرا رسيده و ظهوري نخواهد بود تا زماني كه خداي متعال اذن بدهد.»[25]

در مورد شرايط نوّاب عام روايات متعددي از ائمه‌(عليهم‌السلام) نقل شده است كه مضمون آنها چنين است: «در زمان غيبت به راويان احاديث ما رجوع كنيد. كه آنان حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنان مي‌باشم»[26]، «هر يك از فقها كه مراقب نفس و نگهبان دينش و مخالف هوا و هوسش و مطيع فرمان مولايش باشد، بر مردم لازم است كه از او تقليد كنند».[27] بدين ترتيب رهبري جامعه اسلامي در غيبت كبري بر عهدة فقيه جامع‌الشرايط گذاشته شد كه با داشتن منصب ولايت كه به عنوان «ولي‌ فقيه» خوانده مي‌شود. ولي فقيه به نيابت از امام‌(ع) داراي ولايت شرعيه است و مشروعيت امور جامعه اسلامي و اجراي آن بستگي به تأييد و امضاي وي دارد.

علائم ظهور:

بر اساس روايات ائمه(عليهم‌السلام) وقت ظهور حضرت را تنها خدا مي‌داند و هر كس در اين مورد وقت تعيين كند دروغگو است. امّا از سوي ديگر، ائمه(ع) علاماتي را ذكر كرده‌اند كه وقوع آنها، نزديك بودن ظهور را نويد مي‌دهد. برخي از علائم ظهور به اختصار عبارتند از:

1 ـ گسترش ظلم و گناه، و بي‌ديني در سراسر جهان

2 ـ خروج سفياني: او فردي از امويان است كه در شام قيام كرده و در شهرهاي عراق دست به جنايت مي‌زند، مدينه را قتل و غارت مي‌كند و سرانجام امام(ع) سپاهي را به تعقيب او مي‌فرستد و در بيت‌المقدس توسط سپاهيان امام(ع) به هلاكت مي‌رسد.

3 ـ خروج سيّد حسني: او از بزرگان شيعه است كه در ناحيه ديلم و قزوين قيام مي‌كند و مناطق وسيعي از قلمرو خود تا كوفه را از ظلم و جور پاك مي‌سازد، آنگاه به استقبال حضرت رفته و با سپاهيانش با امام‌عصر(ع) بيعت مي‌كند.

4 ـ نداي آسماني: اين ندا به منظور تثبيت حقانيّت حضرت‌علي(ع) و شيعيان او صورت مي‌گيرد.»[28]

شايان ذكر است كه اين علائم از علائم قطعي ظهور است و علائم ديگري از حضرات معصومين(ع) نقل شده است كه بحث ما را طولاني مي‌نمايد...»

رويدادهاي پس از ظهور:

از مجموع رواياتي كه در مورد ظهور و وقايع پس از ظهور حضرت‌مهدي‌(ع) رسيده است چنين برمي‌آيد كه امام‌عصر(عج) پس از اذن پروردگار در كنار كعبه، ميان ركن و
مقام، ظاهر خواهد شد، در حالي كه پرچم، شمشير، عمامه و پيراهن پيامبر(ص) با اوست، منادي حق بشارت ظهورش را به جهانيان اعلام و حضرت را با اسم به همگان معرفي مي‌كند و به مردم توصيه مي‌كند كه با او بيعت كنند، حضرت‌عيسي(ع) نيز از آسمان فرود مي‌آيد و در نماز به حضرت‌حجّت‌(ع) اقتدا مي‌كند. ياران خاص امام(ع) كه تعدادشان 313 نفر است، نداي آسماني را لبيك گفته، در اوّلين ساعات دعوت، در مكّه با آن بزرگوار بيعت مي‌كنند.»[29]

امام پس از آن، دعوت عمومي خويش را شروع مي‌كند و به وسيله فرشتگان ياري مي‌شود، مردم ستمديده نيز گردش جمع مي‌شوند. ياران او جنگجو و فداكارند به نحوي كه هر يك از آنان نيروي چهل مرد را دارد. آنان در اطاعت از امام‌شان بسيار كوشا هستند و به هر سو كه بروند پيروزند. امام(ع) پس از اقامت كوتاهي در مكّه، به سوي مدينه حركت مي‌كند و پس از مبارزت در مدينه، به همراه سپاه خود به سوي كوفه مي‌آيد و آنجا را مركز حكومت خود قرار مي‌دهد. در اين هنگام ارادة الهي بر اين تعلّق مي‌گيرد كه حضرت‌مهدي(عج) شرق و غرب عالم را در اندك زماني فتح كند و اسلام را در سراسر گيتي گسترش دهد و دين خدا را تجديد و احيا نمايد. امام عصر(عج) از پيكرة اسلام پيرايه‌ها را مي‌زدايد و حكومت خود را بر پاية عمل به كتاب خدا و سنّت پيامبر پايه‌گذاري مي‌كند و به پيروي از جدش علي(ع) غذايش ساده و لباسي خشن دارد.»[30]

در حكومت بقية‌الله‌الاعظم، خداوند دست مرحمت خود را بر سر بندگان خويش مي‌گذارد، عقل‌هايشان را متمركز و افكارشان را تكامل مي‌بخشد، در آن روزگار همه كس و همه چيز مي‌توانند به كمال مطلوب خود برسند. و همة آرزوهاي انسانيّت در ساية حكومت ولي‌الله‌الاعظم و وصيّ خاتم‌الانبياء(ص) برآورده مي‌شود و وعدة الهي را كه فرموده: «و نُريد اَن نمنَّ علي‌الذين استضعفوا في‌الارض و نجعلهم ائمّة و نجعلَهُم الوارثين»[31] تحقق پيدا مي‌كند. «يعني ما مي‌خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم».

وظايف بندگان در زمان غيبت:

1 ـ مهموم بودن: يعني اندوهگين بودن در ايّام غيبت، چرا كه محجوب بودن آن جناب و نرسيدن دست به دامان وصالش و روشن نگشتن ديدگان به نور جمالش.

2 ـ انتظار فرج: انتظار فرج مهدي(عج) و انديشه پيروزي نهايي حق بر باطل، فلسفه رشد و رمز مقاومت شيعه در طول تاريخ در برابر ستمگران و جباران بوده است، طرح موضوع انتظار فرج در حوزه اسلام، از زمان غيبت‌ قائم(ع) آغاز نمي‌شود، بلكه سابقه‌اش به دوران صدر اسلام و شخص پيامبراكرم(ص) برمي‌گردد. اخبار و روايات متعدد از پيامبر(ص) و ائمّه‌اطهار(ع) بيانگر اهميّت اين مسأله است و از جمله: اميرمؤمنان علي(ع) از پيامبر(ص) نقل مي‌كند كه: «انتظار فرج مهدي(عج) برترين عبادت است.»[32] و امام صادق(ع) مي‌فرمايند: خوشا به حال پيروان قائم ما، آنان كه هنگام غيبت چشم به راه ظهورش هستند و به هنگام‌ آشكار شدنش او را فرمان مي‌برند.»[33] و رسول خدا(ص) فرموده‌اند: «افضل اعمال امّت من انتظار فرج است از خداوند عزّ و جلّ.»[34] و فرموده مولا علي عليه‌السلام است: «منتظر امر ما مانند كسي است كه در خون خود غلطيده باشد در راه خداوند.»[35] و بسيار است روايات
و احاديث در امر انتظار فرج از حضرات معصومين (عليهم‌السلام).

3 ـ دعا كردن: دعا كردن براي حفظ وجود شريف امام‌عصر(عج) از شرّ شياطين انس و جنّ و تعجيل در ظهور آن بزرگوار، به ويژه دعاهايي كه از حضرات معصومين(عليهم‌السلام) نقل شده‌اند، مانند: دعاي فرج، دعاي ندبه، زيارت آل ياسين، دعاي الهي عظم‌البلاء و...

4 ـ صدقه دادن: صدقه دادن جهت دفع بلايا از وجود مبارك حضرت حجّت(عج).

5 ـ حج كردن: حج كردن يا حجّه دادن به نيابت امام‌عصر(عج)چنان‌كه ‌در‌ميان‌شيعيان‌مرسوم‌است.

6 ـ نماز خواندن: نماز هديه به حضرت ولي‌عصر(ع) و يا خواندن نماز امام‌زمان(ع) كه دو ركعت است، در هر ركعت چون به آيه «ايّاك نعبُد و ايّاك نستعين» برسد صد مرتبه بگويد و بعد بقيّه حَمد را تمام كند، پس از آن يك مرتبه سورة توحيد بخواند و ذكر ركوع و سجود را هفت مرتبه، و ركعت دوّم را نيز همانند ركعت اوّل بخواند، بعد از سلام نماز يك مرتبه«لااله‌الاالله» بگويد و 34 مرتبه «الله‌اكبر» و 33 مرتبه «الحمدُالله» و 33 مرتبه «سبحان‌الله» بگويد. بعد سر را به مهر بگذارد و صد مرتبه صلوات بفرستد «اللهم صلّ علي محمّد و آل محمّد»

7 ـ احترام و تعظيم به نام آن حضرت: بر خواستن و تعظيم نمودن هنگام شنيدن اسم مبارك آن جناب، به ويژه نام مبارك «قائم». روايت شده است كه «دعبل خزاعي وقتي كه قصيدة تائيّه‌ي خود را براي امام‌رضا(ع) مي‌خواند، رسيد به اين شعر:

خُروجُ امام لا مُحالَة خارجٌ                            يقومُ علي اسم الله بِالبَركاتِ

حضرت‌امام‌رضا(ع) برخاست و بر روي پاهاي مبارك خود ايستاد و سر نازنين خود را خم كرد به سوي زمين پس از آن كه كف دست راست خود را بر سر گذاشته بود، گفت: «اللهم عجلّ فرجهُ و سهِل مخرَجهُ و انصرنا بِهِ نصراً عزيزاً»[36]

8 ـ استعانت از آن جناب: استعانت از آن بزرگوار، هنگام بلايا و امراض و شبهات، چرا كه او واسطة فيض است مابين زمين و آسمان.

در پايان بحث، جهت حُسن ختام، يك قطعه از اشعار استاد بزرگوارم، زنده‌ياد حضرت‌ مولانا محمّدعابد تبريزي رحمة‌الله‌عليه كه در خصوص عرض ارادت به حضرت حجّت‌ عجل‌الله تعالي‌فرجه‌الشريف سروده‌اند، مي‌آورم تا زينت كتاب باشد و هم روح ملكوتي آن مرحوم از فيض اين نوشته‌ها بهره‌مند شود. انشاءالله تعالي:

از چشمه‌سار عرفان هر كس وضو ندارد
در سجده‌گاه عشقت آبي به رو ندارد

گر نيست آشنايت سرگشتة ولايت
دل نيست دل به جانت جان ميل او ندارد

شب تا سحر نخفتم با ماه راز گفتم
چشمم به دور هجران با خواب خو ندارد

از اشك پروراندم در دل گل خيالت
اين آب را طبيعت در هيچ جو ندارد

با گل، گل خيالت تا روبرو نمودم
گل شد خجل كه با تو او رنگ و بو ندارد

از يك نگاه چشمت مستند عاشقانت
ساقي نگر كه در كف جام و سبو ندارد

هر كس كند حديثي از دلبري و ليكن
جز با خيال رويت دل گفتگو ندارد

جويند عاشقانت از هر دري نشانت
هستي تو در دل من اين جستجو ندارد

رو تافتي ز گلشن با سرو گفت سوسن
از پشت سر ببينش گل پشت و رو ندارد

در سينة محبّان بس رازها نهفته است
عشق است اين، كه گويد راز مگو ندارد

هر ذرّه از وجودم نالد ز درد هجران
اين ناله‌هاي سوزان ني در گلو ندارد

خورشيد هر سحرگه آيد به پاي بوسي
مه نيز در شب آيد كاو روز رو ندارد

دردي كه از تو آيد هرگز دوا نخواهد
زخمي كه از تو باشد ميل رفو ندارد

گردون شبيه حسنت در شش جهت نيابد
گيتي مثال رويت در چارسو ندارد

گر نيستي تو جانان جان دلبري نجويد
ور نيست شوق وصلت دل آرزو ندارد
دلدادة جمالت ديدار گل نخواهد
زيباست گل و ليكن آن روي و مو ندارد

هر چند ناله خوان شد دورش به سر نيامد
دل در محيط عشقت اقبال قو ندارد

محرم نه در حريمت اي كعبة حقيقت
از چشمة بصيرت هر كس وضو ندارد

گوي سبق ز «عابد» خواهد رقيب بردن
خالي است عرصه امّا چوگان و گو ندارد1

خداوند[37]را سپاسگزارم كه عنايت فرمود و توفيق داد تا چند دقايقي در محضر مولايمان باشيم و ذكر شمّه‌اي از اوصاف جميل آن جمال‌الله را در صفحات كاغذ منقش كنيم، الحمدالله كما هو حقّه، به پاس اين نعمت عظمي اين وجيزه تقديم مي‌شود به محضر قدسي مولاي عارفان، لنگر زمين و زمان حضرت‌حجت‌ابن‌الحسن‌العسكري أرواحنا فداه به عنوان پاي ملخي به پيشگاه سليمان بردن.

چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست
كه خدمتي بسزا برنيامد از دستم

اللهم‌ صلّ علي محمّد و آل محمّد و عجلّ فرجهم

الحقير الفقير فاني تبريزي



1 ـ شرح زيارت جامعه كبيره ـ ص 25

1 ـ ده رساله فارسي ـ ص 154.

1 ـ مروري بر زندگاني امامان ـ ص 167.

2 ـ بحارالانوار، جلد 50 ، ص 328.

1 ـ منتهي‌الامال، جلد 2، ص

2 ـ المراقبات، ص 472.

1 ـ الامام‌المهدي، ص 298.

2 ـ پيشواي دوازدهم، ص 17.

3 ـ مسند احمد حنبل، جلد 1، ص 99.

4 ـ سورة توبه، آيه 33 ـ سورة فتح، آيه 28 ـ سورة صفّ، آيه 9.

5 ـ القطره، جلد 1، ص 728.

1 ـ سورة هود، آيه 86.

2 ـ القطره، جلد 1، ص 729.

3 ـ القطره، ص 729.

4 ـ همان، ص 732

5 ـ سورة ملك، آيه 30.

1 ـ القطره، ص 733.

2 ـ سوره زمر،‌آيه 69.

3 ـ القطره، ص 723.

4 ـ القطره، ص 758.

1 ـ القطره، ص 758.

2 ـ القطره، ص 759.

1 ـ مائده، آيه 104.

1 ـ ياد محبوب، ص 42.

1 ـ بحارالانوار، جلد 51، ص 361.

2 ـ احتجاج طبري، جلد 2، ص 470.

3 ـ وسائل‌الشيعه، جلد 18، ص 95.

1 ـ مروري بر زندگاني امامان ـ ص 172.

1 ـ بحارالانوار، جلد 52، ص 370.

2 ـ غيبت نعماني، ص 285.

1 ـ سوره قصص، آيه 4.

2 ـ منتخب‌الاثر، فصل 10، ص 499

3 ـ بحارالانوار، جلد 52، ص 122.

4 ـ منتهي‌الامال، جلد 2، ص 862

5 ـ همان مدرك

1 ـ منتهي‌الامال، جلد 2، ص 865

1 ـ مهر در شفق ، ص 152

اضافه کردن نظر